طعنه باد نهیبم زد و رفت.
وبه گوش دل گفت:
ماهمه رهگذریم.
ودلم باز به آهستگی وآرامی،
تا دم کوچه دلتنگی رفت.
روزگاری که گذشت،
خاطر رفتن و رفتن ها بود.
لیک تا مرز رسیدن بر خویش،
همچنان راهی بود.
همچنان کوچه وپس کوچه ی بسیاری داشت.
ورسیدن به سرا منزل عشق ،
در پس این همه رفتن ها نیز،
باز ناپیدا بود… باز هم راهی بود!
ودلم راهوسی خوش می کرد.
که به همپايی باد،
ره صدساله به یک شب … یک روز…
باد پا …شیدا دل ،
طی کنم با همه ی قدرت خویش!
عمر بس کوته و ما در گذریم.
بادپا باید رفت .
تا سرامنزل عشق…تا رسیدن به بهار .
تا شکوفائی دل.
بادپا باید رفت!
بادپا باید رفت!
نقد و تفسير:اصلان قزللو
– موضوع شعر «به خود و به عشق رسيدن»
وزن شعر: فعلاتن/فغلاتن/فعلن(فع لن)
در مصراع دوم ، وزن كمي مختل است . كه اگر «ما همه رهگذريم » را در مصراع جداگانه قرار بدهيم ، درست مي شود. اما از قافيه ، نشاني در شعر نيست.
مي توان اين سروده را به سه بند تقسيم كرد.
بند اول ،چهار مصراع آغازين شعر است: كه مي توان مفهوم آن را به صورت خلاصه چنين نوشت: باد با فرياد گذشت و گفت ، همه رهگذرند و من دلتنگ شدم.
مصراع اول از نظر كاركرد با مصراع دوم ، همخواني ندارد. مي شود اين طور اصلاح كرد: «باد با طعنه نهيبم زد و گفت/ما همه رهگذريم.»در اين صورت جان بخشي باد چشم گيرترو موثر تر خواهد بود. «ما همه رهگذريم» نيز كار فوق العاده اي انجام نمي دهد. چون اين مساله(رهگذر بودن ) يك امر بديهي ست. باد بايد سخني مهم تر از اين بگويد. مثلا»تيزتر بايد رفت»
يا هر امر مهم ديگري.
آوردن «و» در ابتداي مصراع ها هم فقط براي پر كردن وزن است . بند اول بايد مجمل تر از اين باشد . مصراع پاياني بهتر بود چنين باشد:» تا ته كوچه ي دلتنگي رفت» تا غم و انوه را بيش تر جلوه گر كند. «تا دم كوچه» يعني خيلي كم .
خلاصه ي بند دوم كه چهارده مصراع است: روزهاي گذشته فقط خاطرات رفتن بود. اما هنوز به خود هم نرسيده بوديم و از عشق هم فاصله ي بسياري داشتيم. اما دلخوشي ام به اين بود كه راه صدساله را يك شبه با تمام قدرت بروم.عمر كوتاه است و ما هنوز اول راه.
در اين بند، مصراع»خاطر رفتن و رفتن ها بود» نامفهوم است . آيا به خاطر رفتن است؟ يا خاطرات رفتن ها بود؟ اگر مفهوم دوم مورد نظر باشد ، مي توان گفت:»خاطراتي همه از رفتن و رفتن ها بود.» يعني صرف رفتن، بي آن كه به مقصدي برسي. اين بند بسيار طولاني ست . جمله هاي زيادي دارد و تكراري كه ميتوان كمش كرد: همچنان راهي بود = همچنان كوچه و پس كوچه ي بسياري داشت= باز ناپيدا بود(راه طولاني ناپيداست) =باز هم راهي بود.
مصراع»طي كنم با همه ي قدرت خويش» ضعيف است. چون طبق نظر شعر بايد به سرعت و قدرت باد رفت. همچنين مصراع» عمر بس كوته و ما در گذريم» كم مفهوم و نا شاعرانه است . يك سخن مستقيم است . يك نتيجه گيري ست كه شاعر دست خواننده را مي بندد.
بخش سوم، از» باد پا بايد رفت/ تا سرامنزل عشق » تا پايان كه تكرارهايي از بند اول و دوم است و تاكيدي بر رفتن سريع دارد.
زبان شعر بر عكس سرعت شعر كم رمق است و با گذر تند هم آهنگي ندارد. واژه ها رستاخيزي در اين گذر ندارند. راوي بي آن كه ابهام و گره اي در راه شعر براي تامل خواننده ايجاد كند ، به همان سرت به پايان مي رسد.
به جز جان بخشي ها و وزن كه كمكي آن چناني براي هنري شدن نكرده اند و برخي تشبيهات نا پيدا ، فاصله ي اين نوشته با نثر اندك است. مي دان كه سراينده اش در اين وادي نمي ماند و در مزل هاي ديگر ما را يكسر به قلب شعر خواهد بود.