نقد و تفسير شعر» توپ» سروده ي محمدعلي حسنلو

– توپ

توپمان را

هزار لایه انداختیم

فارغ از آنکه بوته ی گل

هزار شکم خار زاییده بود

که پنجه در پنجه ی پای ما

بتواند

بازیمان را

پایان بدهد.

نقد و تفسير:اصلان قزللو

شعر كوتاه «توپ» حكايت يك بازي فوتبال است. اين شعر ، مثل توپش، دو يا چند لايه است. يعني يك بخش واقعي(رئال) الهام بخش شاعر براي بيان دردهايش بوده است. كه همان «آن» شعر است. به قول حافظ:

شاهد آن نيست كه مويي و مياني دارد

بنده ي  طلعت  آن  باش  كه   آني  دارد

  و يك بخش تخيلي و شاعرانه كه در حقيقت زبان و طرز ارائه ي آن به مخاطب است. حال اگر مي خواهي بخش واقعي اش را ببيني ، بايد قدم رنجه كني و به كوچه و خيابان و پارك و زمين هاي خاكي و خاري(خاردار) بيش تر دقت كني. فقط ديدن بازي كافي نيست ؛ مقدمات بازي از بازي مهم تر است. مي بيبني عده اي جوان يا نوجوان در كنج كوچه اي درو هم جمع شده اند و چند توپ پلاستيكي نو هم خريده اند و يكي دو تا را شكافته اند و تلاش مي كنند تا توپ سالم و پر بادي را در دل آن شكافته ها قرار دهند تا بازي را آغاز كنند. شاعر همان جا بوده و شايد يكي از بازيكنان! و حالا كه فارغ از بازي است ، به تولد شعر مي انديشد.

  در نقد شعري نوشته ام ؛ شعر يك داستان نيست يا يك قضيه ي رياضي . اما مي تواند بخشي از يك داستان باشد و آغاز و پايانش را به مخاطب واگذارد. قضيه رياضي هم نيست ؛چون هر قضيه فقط يك پاسخ درست دارد. اما شعر چندين پاسخ درست دارد و الزاما آن نيست كه شاعر مي انديشيده.

  در دو سطر اول، «توپمان را/ هزار لايه انداختيم»يك مقدمه ي فشرده است كه همين جا بگويم يكي از نقاط قوت شعر. كه در سطرهاي بالا، سپيد خواني اش را نوشتم. آن چه بند اول را به شعر مي رساند، اغراق است و كنايه.»محكم كاري كرديم» و همين اغراق ، نشانه ي نمادين بودن شعر است. بنابراين، هيچ يك از واژه هاي كليدي ، با واقعيت خارجي خود مطابقت ندارند. بازي فوتبال=زندگي    توپ=ابزار زندگي   بوته ي گل خاردار= نيروي مخالف زندگي(دشمن دوست نما)    بازيكنان= افراد جامعه.

   باقي شعر، از «فارغ از آن كه بوته ي گل/هزار شكم خار زاييده بود» تا آخر، بند دوم است و پاياني. در اين بخش ، همان طور كه يكي از دوستان اشاره كرده بود، واژه ي «فارغ» در اين جايگاه، ناكارا و ترمز كننده است كه مي توان به جاي آن»غافل» را قرار داد. بوته ي گل  در نگاه مخاطب، ابتدا بيش تر گل داشته و در طي مسير، «هزار شكم خار زاييده» مسئله ي مهم ديگر ، ديد بازيكنان(افراد جامعه) است كه به روند بازي توجه داشته اند و بوته ي گل را ايستا و ظاهري دانسته اند و همين مسئله به مخاط گوشزد مي كند كه «ظاهر بين و ساده انديش مباش» و حالا اين گل هزار شكم خار زاييده، ديگر گل نيست كه از هر خاري ،خارتر است و قصد پنچر كردن چرخ هاي زندگي را دارد.

  در سطر»كه پنجه در پنجه ي پاي ما /بتواند…» شاعر ،گويي فراموش كرده است شعر مي گويد و فوتبال را با آوردن واژه ي «پا» به نمايش گذاشته است . در حالي كه» پنجه در پنجه افكندن» خود كنايه از مبارزه و زورآزمايي ست. و اين بوته ي خار نمي تواند به بازي پايان دهد بلكه خللي ايجاد مي كند.

فرم ذهني اين شعر بهتر از شعر»واژه ها»ست. و عناصر با هم ارتباط بهتري دارند.

  در پايان ياد آورم مي شوم، دوستان عزيز! شعر فرزند شاعر است . شاعر آن قدر آن را دوست داردكه گاه حيفش مي آيد حتا نافش را ببرد يا موهاي بلند و زايدش را كوتاه كند. بهتر است اين فرزند را مدتي زير نظر بگيري و مراقبش باشي تا بيماري هاي احتمالي اش ، بهبود يابد و سپس در معرض ديد دوستان و آشنايان و همشهريان بگذاري.به همين سبب معتقدم ، شاعر و نويسنده ، بايد بسياري از ويژگي هاي منتقد را هم بياموزد تا از خود مراقبت كند.

  ديگر آن كه خواننده هاي شعر علاوه بر كم شدن، كم حوصله و راحت طلب هم شده اند و كم تر به خوانش دقيق شعر مي پردازند . بسياري ، گويي به جاي شعر روزنامه مي خوانند . حالت مسافر قطاري را دارند كه از پنجره آن به مناظر نگاه مي كنند و همه چيز، ديده و نديده با سرعت از مقابل شان مي گريزد. اين مسئله سبب درك ناقص و نديدن زاويه هاي پنهان آن است و در نتيجه لذت نبردن از متن.

بیان دیدگاه