نقد و تفسيرشعر»تاتو بیآیی» از فرزانه ی شیدا


تــا تـــو بیــــایــــی ،

در امتـــداد ســـکوت ،

در حـــاشیه’ کبـــود زخــم ،

…بــا ســـایه ام ،

پرســه خــواهم زد.

دیـــرگــاهی ســـت ،

گل هــــای خیــال تو ،

در کــــوچــه بــاغ های ذهنـــم ،

…شـــکو فــا شـــده انــد.

مـــن می دانستـــم ؛

کــه تـــو ،

در قــفــس نمـی مـانـی.

..و بــا ظلـــــمت ،

…نمــی ســازی.

مـــن این را میـــدانستــم .

و دلــــهره ی رفـــتــــن تــو،

هــمیشـــه بــا مــن بــود.

ای مســافر ســرزمیـــن ،

…نــورانی عشــــق.

….ای پــر کشیــــــده ،

به افـق های روشــن ایمــان.

…بـــا مــــن بگــــــو ،

…تــا تـــو بیـــایی،

شــکفتـــن غـــنچـــــه هــا را ،

بــا کـــه بـــگــویـــم؟!

و آواز عــــــشق را ،
بـا که بـخــوانــم ؟!

نقد و تفسیر : اصلان قزللو

موضوع شعر :»جدايي»

با يكي دو بار خواندن و دقت در عناصر شعر ، مي تواني با تغيير مسير و چيدمان عناصر ، شعر را به چهار بند تقسيم كني.

بند اول دو مصراع آغازين: «با سايه ام /پرسه خواهم زد» شروعي ناگهاني ، بي هيچ مقدمه اي ، مخاطب را غافلگير مي كند . دادن شخصيت انساني به سايه هم ، متن را جذاب مي كند. كسي كه با سايه ي خود پرسه بزند ، ياري را از دست داده است و اين دو سطر ، مفهوم تنايي را القا مي كند.

بند دوم ، چهار مصراع بعد: كه از «ديرگاهي ست» آغاز مي شود. «گل هاي خيال » و «كوچه باغ ذهن» دو تشبيه بليغ اضافي هستند كه به ياري كلام مي آيند تا تخيل مخاطب را برانگيزند. «گل خيال ، شكوفا شده است»

استعاره ي مكنيه است. البته «گل هاي خبال» يك تركيب كهنه است كه در شعر و نثر تكرار شده است . اما» كوچه باغ ذهن» يك تركيب نسبتا تازه است. ولي به جاي اين تركيب مي شد از «كوچه باغ دل» استفاده كرد.

زيرا ذهن فراموشي دارد اما دل ، هرگز.

بند سوم، 10 مصراع بعد. با «من مي دانستم » شروع مي شود تا «نوراني عشق»: در اين بند ، قفس استعاره از زندان يا محدوديت است؛ و » ظلمت»،

استعاره از استبداد و ستم گري؛ و «رفتن» مجازا به مفهوم «مرگ» است .

«مسافر» نمادي از «معشوق» و «سرزمين عشق» نيز ، يك تشبيه بليغ اضافي.

منظور كلي بند: من مي دانستم كه تو در زندان نخواهي ماند و با استبداد سازش نمي كني .به همين دليل از جدايي ، ترسان بودم.

پيشنهاد: به جاي مسافر ، مي توان از «پرنده» استفاده كرد كه با قفس همخواني دارد.

بند چهارم: باقي شعر ، از «اي بر كشيده» . شكفتن غنچه ها ، استعاره از بهار و فرا رسيدن شادماني است. «آواز عشق» استعاره ي مكنيه و تشخيص است .

مفهوم خلاصه ي اين بخش: تا آمدن تو از بهار و شادماني سخني نمي گويم و با هيچ كس عشق نمي ورزم.

زبان اين شعر ، ساده و صميمي است . تصنع ، كمتر احساس مي شود. و همين صميميت در گفتار ، آن را جذاب كرده است . فرم ذهني ساده اي دارد و با يكي دو بار خواندن ، مفهوم خود را عرضه مي كند. هنوز مي توان اين شعر را كوتاه تر و جذاب تر كرد.

بیان دیدگاه